سبک تدریس، جزو جدایی ناپذیر آموزش: گری فنستر میچر در کتاب رویکردهای تدریس به بررسی سبک های مختلف آموزش و تدریس می پردازد
در حقیقت سبک چیزی است که هر معلم دارد؛ چیزی است که همه ما داریم. ما غالبا از علاقه به شیوه رفتار دیگران، یا تمایل به اینکه فردی با شیوه ای متفاوت با دیگران رفتار کند مطالبی را میشنویم. سبک شیوه عام فعالیت است و معمولا با ویژگیهای معینی همچون فرد با محبت منصف، بی رحم، شوخ طبع، میانه رو، دلسوز، عصبانی، شکیبا، لجباز یا مهربان مرتبط است. هنگامی که ما از سبکها سخن میگوییم عموما به خوش رفتار بودن و احترام گذاشتن به دیگران اشاره میکنیم. برخورداری از منشهای خوب یا منشهای بد بخشی از سبک ما، اما تنها قسمتی کوچک از آن است. سبک باید شیوه ای تلقی شود که شخصیت کامل فردی را در زمینههای مختلف آشکار میسازد.
یادگیری برای تدریس هم تا اندازه ای در گوشه ای از سبک یک معلم جای میگیرد. به عنوان مثال، ویژگیهای اخلاقی و عقلانی معینی هستند که برای تدریس خوب ضروری اند. بعضی از این ویژگیها عبارت است از توانایی خوب گوش دادن، عادل و صادق بودن در ارتباط با دیگران، شکاک بودن به دیدگاههایی که هیچگونه شواهد یا دلایلی برای آن وجود ندارد یا دارای شواهد محدود است، نشان دادن این که تفاوتهای فردی بین اشخاص را به رسمیت میشناسد و فراهم ساختن نقادی به شيوهای که به بهبود دانش آموزان کمک کند بدون این که اشتیاق آنان را برای تلاش کاهش دهد.
سبک در رویکرد آزاداندیشانه جایگاه خاصی دارد، اگرچه ممکن است به عنوان بعدی از ابعاد هر رویکرد برای تدریس باشد. رویکرد آزاداندیشانه نیازمند ظهور سبک و توانایی خاصی است که نزد دانش آموزان شناخته شود.
بدون وجود سبکی از نوع خاص، رویکرد آزاداندیشانه با شکست مواجه میشود. دلایل این امر کاملا روشن است. برای مثال، اگر شما یک اندیشمند نقاد نباشید و در کلاس تان هیچگاه سخن از تفکر انتقادی به میان نیاورید، در تدریس تفکر انتقادی به دانش آموزان کمتر موفق میشوید. در این صورت تفکر انتقادی بخشی از سبک شما نیست. ما نمیگوییم تفکر انتقادی انجام پذیر نیست. ما میگوییم اگر شما نتوانید خودتان نقادانه تفکر کنید و درنیابید که چگونه این ویژگی را در دیگران پرورش دهید، بعید است تفکر انتقادی در کلاس ایجاد شود.
سبک معلم در رویکرد آزاداندیشانه موضوعی اساسی است، زیرا در مقیاس وسیع مشخص میکند که آیا دانش و مهارتی که باید آموخته شود ذهن را آزاد خواهد ساخت، یا آن را به آسانی با آموزش مهارتها و حقایق نامربوط کند میسازد. یکی از برجسته ترین مدافعان معاصر رویکرد آزاداندیشانه، آر. اس، پیترز این سبک را در بحث خود که آن را «اصول روش» نامیده برای تدریس موضوعاتی چون علوم یا تاریخ روشن ساخته است:
باید به شواهد احترام گذاشت و از دستکاری یا تحریف آن پرهیز کرد؛ باید اعتراف به خطایی را که فرد انجام داده است پذیرفت؛ نباید با مردمی که مخالف یا معترض اند به تعارض برخاست؛ باید به مردم به عنوان مرجع (منبع) گفت و گو احترام گذاشت و از ناسزاگویی به آنان و توهین به آن چه میگویند احتراز نمود. آموختن علم تنها یادگیری حقایق و فهم نظریهها نیست، بلکه آموختن مشارکت در شکل عامی از زندگی است که به وسیله این گونه اصول روشی اداره میشود. بنابراین، فردی که به شیوه علمی تربیت شده است مجبور خواهد بود این اصول روشی را که گرد آوری گردیده، نقد شده و توسعه یافته است از طریق محتوای تفکر علمی فراگیرد.
معلم نه تنها باید این سبک را نشان دهد، بلکه باید توجه دانش آموزان را به آن جلب نموده و آنان را به پیروی از آن تشویق کند. از منظر معلم آزاداندیش این که دانش آموزان به سادگی دانش و مهارت را کسب کنند کافی نیست. دانش آموزان باید دانش را به شیوه ای که مناسب نوع دانش است بیاموزند. در حقیقت، کاری که معلم آزاداندیش درصدد انجام دادن آن است تنها از طریق فراهم ساختن شیوهای صحیح و همراه با «سنتهای عظیم انسانی تفکر خلاق» (به گفته پاسمور) تحقق مییابد تا آرمانهای والای رویکرد آزاداندیشانه متجلی شود.
قدرت معلم برای ارائه رفتاری مناسب و پرورش آن رفتار در دانش آموزانش از طریق ماهیت محتوایی که در اختیار اوست تعیین میشود. پیچیدگی و غنای رفتار معلم تا حد زیادی به پیچیدگی و غنای محتوا مربوط است. اگر موضوعی که باید آموخته شود احمقانه باشد، اگر به حدی ساده سازی شده باشد که ابهام، پیچیدگی و تنوع نداشته باشد احتمالا فرصت بسیار اندکی برای نشان دادن و تشویق کردن سبک فرهیخته یا روشنگرانه فراهم میکند.
این نکته آخر درباره سبک یکی از مهم ترین دلایل برای بیان این است که چرا ادبیات، هنر و موسیقی برجسته و دیگر موضوعات مهم و برجسته در برنامه درسی آزاداندیشانه اساسی هستند. «آثار برجسته» دارای سطحهایی از پیچیدگی و تنوعاند؛ به گونه ای که برای پرورش فهم نقادانه، خلاقیت و بصیرت عمیق اهمیت دارند.
دیدگاهتان را بنویسید