مدیریت در آموزش و پرورش کشورهای اروپایی
10 آبان 1399
ارسال شده توسط کارشناس آموزش مجازی مرکز ترویج علوم انسانی

مدیریت در آموزش و پرورش کشورهای اروپایی
مدیریت در آموزش و پرورش کشورهای اروپایی: دکتر محمدعلی فرجاد در کتاب آموزش و پرورش تطبیقی به بررسی نحوه مدیریت آموزش و پرورش در کشورهای اروپایی می پردازند
تئوریهای سیاسی در آموزش و پرورش موضوعی است که به طور مستقیم با مدیریت در آموزش و پرورش ارتباط پیدا میکند. زیرا، هدفهای آموزش و پرورش متأثر از سیاستهای کلی کشور است و برای تحقق این هدفها بنا چار باید از افراد ذیصلاح در اجرای سیاستهای مطلوب استفاده شود.
در اینجا باید یاد آوری گردد که آموزش و پرورش در اروپا تا اواخر قرن ۱۸ و ۱۹، به عنوان وظیفهای رسمی و دولتی مطرح نمیشد و تعلیمات کلاسیک آن چنان که امروزه در جهان مرسوم است، وجود نداشت، بلکه وظیفهای بود که به عهده کلیساها و انجمنهای محلی گذاشته شده بود. از آن زمان بود که مسئله کنترل بر آموزش و پرورش به عنوان یک وظیفه رسمی و کشوری مورد بررسی و عمل قرار گرفت. به دنبال آن، دولتها مجبور شدند برای اداره مدارس و سازمان آموزش و پرورش بودجهای اختصاص دهند و از اینجا انواع سیاستهای مختلف در اجرای این وظیفه اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.
سیاست آموزشی متمرکز، یکی از روشهایی بود که برای اداره امور تعلیم و تربیت در برخی از کشورها از آن استفاده شد. از آن جمله، در آلمان و روسیه از این روش برای اداره امور آموزشی کشور خود استفاده کردند.
در روسیه مفهوم دموکراسی در آموزش و پرورش دیدگاهی فلسفی دارد که در تربیت بر اساس فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و ایدئولوژی کمونیستی خلاصه میشود. برحسب این ایدئولوژی، تمام فعالیتهای آموزشی، اعم از هدفها و برنامهها و اجرای آموزش در کلیه سطوح تحصیلی، تحت نظر مقامات مسئول دولتی و حزبی قرار میگیرد. در نتیجه، مدیریت آموزشی در روسیه شوروی زیر نظر حزب کمونیست فعالیت میکند. وزیر آموزش و پرورش در هریک از جمهوریهای مختلف شوروی عضو رسمی حزب است و به موجب ابلاغی که از طرف حزب دریافت میکند، میباید بر کلیه برنامههای آموزشی اعم از آموزش ابتدایی، متوسطه، تربیت معلم، و سازمانهای مختلف دیگر اداری و آموزشی و تحقیقاتی نظارت داشته باشد. درست است که مقامات محلی تاحدی در امور جزئی از جمله نیازهای ساختمانی و یا انتصاب معلمان با کارآموزیها، دارای اختیاراتی هستند، ولی در مورد برنامه ریزیها، تعيين مواد درسی، زمانبندی برنامههای آموزشی و تدوین کتابهای درسی در سطوح مختلف تحصیلی اختیاری ندارند.
مواد درسی در سراسر شوروی یکسان است. همچنین برنامهها یکنواخت طرح میشوند معلم چاره ندارد جز در قالب برنامههای طرح شده، کار کند. او برای هر تغییری که احيانا ضرورت پیدا میکند، باید از اداره یعنی، مقامات حزبی نظر بخواهد.
بازرسها از طرف وزیر آموزش و پرورش انتخاب میشوند. آنان کسانی هستند که سوابق ممتد اداری و آموزشی دارند و در طی زمان خدمت، لیاقت و شایستگی خود را به اثبات رسانیده اند. وظیفه آنها جلب همکاری مدیران و معلمان و برقراری انضباط در مدارس است. اینان بر کلیه فعالیتهای اداری و آموزشی در سطح منطقه نظارت دارند.
همکاری آنان با معلمان به این صورت است که اگر معلمی را در تدوین درس ضعیف یافتند، به او کمک میکنند تا بهتر درس خود را ارائه دهد. بازرسها در ارتقای مقام معلمان و مدیران و معاونان آنها نقش دارند. از آنجا که بازرسها در حقیقت از بین اعضای رسمی حزب انتخاب میشوند و همواره باید در جریان مقاصد و خط مشهای حزب قرار گیرند، گاهگاه برای آنها دورههای توجیهی دایر میشود. این وظیفه را انستیتوی خاص کارآموزیها بر عهده دارد. با نظام آموزشی در بیشتر کشورهای غربی غیر متمرکز است و تنها در برخی از آنها، مثل آلمان، فرانسه و ایتالیا شکل متمرکز دارد. از امتیازاتی که برای نظامهای آموزشی متمرکز میتوان قائل شد یکی این است که در اینگونه کشورها ، تقریبا همه مردم دارای فرصتهای مساوی برای استفاده از تعلیم و تربیت هستند. حتی روستاها و مناطق دور افتاده نیز از کیفیت آموزشی مطلوب برخوردارند. زیرا معلمان دارای خصوصیات واحد و یکسان هستند. و برنامهها و کتابهای درسی و غیره، همه در سطح کشور به طور یکنواخت تدوین و اجرا میشود.
در مقابل، کشورهایی نظیر انگلستان و سوئیس دارای نظام غیر متمرکز هستند. نظام آموزشی انگلستان یک نمونه کامل از نظام غیر متمرکز است. مطلب جالب این است که نظامهای غیر متمرکز پیوسته سعی دارند از مزایای سیستمهای متمرکز استفاده کنند و بالعکس، سیستمهای متمرکز به سوی سیستمهای غیر متمرکز سوق داده میشوند. و در مورد حدود اختیارات در سیستمهای مختلف آموزشی، اصل کلی این است که تقسيم اختیارات میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی باید مبنای منطقی داشته باشد. در نظام آموزشی بلژیک این اصل تا حدی رعایت شده است. فرانسه، در دورن حکومت متمرکز خود سعی کرد که این اصل را همواره رعایت کند. اما در نظام آموزش و پرورش هلند وضع بکلی متفاوت است. بدین معنی که اگر چه نظام آموزشی هلند بر پایه تمرکز نهاده شده، ولی این نظام اختیارات زیادی به استانها داده است. از جمله، انتخاب کتابهای درسی و برنامههای آموزشی و نیز تأسیس مدارس خصوصی به عهده استانها و شهرستانها گذاشته شده است سهم عمده بودجه این قبیل مدارس از طرف مقامات محلی تأمین میشود، و کیفیت کار آنها یکنواخت نیست. مسئولیت ایجاد مدارس ابتدایی، متوسطه وفنی وحرفهای با توجه به نیازهای منطقه از وظایف شهرستانهاست و معمولا شهرداریها این وظیفه را انجام میدهند. به طور کلی، استانها و شهرستانها وظیفه دارند، نسبت به ایجاد ساختمان مدارس و تأمین هزینههای آموزش و پرورش اقدام کنند. در هر شهرستان، کمیته آموزش و پرورش مؤظف به اجرای برنامههای آموزشی است. مدارس مذهبی (کاتولیک و پروتستان) از تسهیلات رفاهی بیشتری بر خوردارند. در این میان، هلندیها بیش از دیگران به تحصیلات فرزندانشان و ایجاد تسهیلات هر چه بیشتر برای آنها علاقه مند هستند .
در فرانسه، نظام آموزش و پرورش به صورت متمرکز اجرا میشود و مقامات محلی در ایجاد مدارس، تهیه کتابهای درسی، و تأمین هزینههای تحصیلی، هیچ گونه مشارکت مالی ندارند و اختیارات آنها محدود است. برای اداره هر شهرستان، طبق تقسیمات کشوری، یک نفر به عنوان رئیس آموزش و پرورش از طرف رئیس جمهور انتخاب میشود و این شخص زیر نظر مقامات مرکزی انجام وظیفه میکند. معمولا درجه تحصیلی این فرد در حد دکتر است و به او اختیارات زیادی در اداره امور داده میشود. او بر همه سطوح تحصیلی، از مهد کودک گرفته تا دبیرستانها، نظارت مستقیم دارد و مدارس خصوصی نیز زیر نظر او اداره میشوند.
به سازمان آموزش و پرورش در شهرستانها آکادمی اطلاق میشود. وزیر آموزش و پرورش برای حسن ادارة امور، بازرسانی به مناطق مختلف اعزام میکند. این بازرسان بر اجرای همه برنامهها نظارت دارند و نتایج بررسیهایی خود را به شخص وزیر گزارش میکنند و او را در جریان کلیه امور قرار میدهند. هریک از این بازرسان، علاوه بر اطلاعات لازم اداری، در یکی از رشتههای علمی یا ادبی تخصص دارند، مسئله مهم در نظام آموزش و پرورش فرانسه این است که اجرای امتحانات کلیه مدارس کشور زیر نظر مسقتیم وزارت آموزش و پرورش انجام میگیرد. مدارس خصوصی و مدارس مذهبی و غیره نیز مشمول این قانون هستند. مسئله مهم دیگر واجد اهمیت، انتخاب دانشجو برای تربیت معلم است که وزارت آموزش و پرورش آن را دقیقا زیر نظر دارد.
فرانسه، این نظام را از سال ۱۸۰۸، یعنی از دوران زمامداری ناپلئون، به مرحله اجرا گذاشته است. در سیستم آموزش فرانسه، انتخاب بهترینها همیشه مطرح بوده است. برخی از کشورهای دیگر اروپا از نظام آموزشی فرانسه پیروی کرده اند، از جمله کشور ایتالیا که نظام آموزشی فرانسه را مورد تقلید قرارداده و به کار بسته است.
در نظام آموزشی ایتالیا، وزیر آموزش و پرورش از اختیارات نام برخوردار است. او مدیریت خود را از طریق انتخاب هشت سازمان که هرکدام دارای مدیر کلی است، بر سراسر نظام آموزشی کشور اعمال میکند. بالاترین مقام آموزشی در هر استان، مدیر کل استان است که همه فعالیتهای آموزشی استان را زیر نظر دارد. مدیر کل استان تعدادی بازرس برای نظارت بر حوزه آموزشی خود انتخاب میکند و شوراهای محلی زیر نظر بازرسان آموزشی انجام وظیفه میکنند. در این شوراها معمولا یک استاد دانشگاه، یک دبیر، یک پزشک و چند نفر از افراد محلی به عنوان معتمد حضور دارند. احکام این افراد به امضای وزیر صادر میشود و کلیه امور جاری آموزشی منطقه زیر نظر این عده انجام میگیرد. مدیر کل که منتخب وزیر است، بر شوراهای آموزشی نیز نظارت میکند. تنها تفاوت نظام آموزشی ایتالیا و فرانسه این است که در نظام آموزشی ایتالیا بنا به سابقه تاریخی، کلیسای کاتولیک بر آموزش و پرورش نفوذ بیشتری دارد. نظام آموزش و پرورش در بلژیک متمرکز است، ولی این کشور به دو بخش فلمینگ والون تقسیم میشود و به ترتیب زبانهای فلمینگ و والون در آنها رایج است علاوه بر این، کاتولیکها نیز در آموزش و پرورش نفوذ دارند .
بنابراین نظام آموزشی آن در عین تمرکز با توجه به این سه بخش مهم عمل میکند. در سال ۱۹۳۲، کشور به دو بخش تقسیم شد فلمینگ و والون باز رسان آموزشی برای هر بخش جداگانه انتخاب میشوند. این بازرسان گزارشهای خود را مستقیما به وزیر میدهند و مجموعه گزارشهای آنان به منظور رسیدگی و اتخاذ تصمیمات یکنواخت در شوراهای مرکزی مطرح میشود.
بلژیکیان به داشتن نظام آموزشی مترقی مباهات میکنند. در بلژیک هرکس که خود را واجد شرایط برای باز کردن مدرسه بداند، به آن اقدام میکند، ليكن وزارت آموزش و پرورش باید رسمیت آن را تصویب کند. مدارس به دو صورت اداره میشوند: دولتی و مذهبی. در هرکدام از این دو نوع مدرسه، هفتهای دو ساعت به دروس مذهبی اختصاص دارد و در این ساعتها، معمولا علاوه بر دروس تئوری، در روزهای معینی، روحانیون بر طبق برنامههای از پیش تعیین شده، برای شاگردان به وعظ و تبلیغ میپردازند. امتحانات سال آخر دبیرستانها در همه مدارس یکنواخت نیست ولی از نظر علمی با هم برابر است.
سوئیس به ۲۵ منطقه که هر منطقه کانتون نامیده میشود تقسیم شده است در رابطه با اجرای آموزش، هر کانتون دارای اختیاراتی است اما سیاست کلی را حکومت مرکزی تعین میکند. برنامه ریزی درسی و امتحانات، به خصوص امتحانات دبیرستانها، زیرنظر حکومت مرکزی است و تنها در سطح ابتدایی مقامات محلی اختیارات کامل دارند.
در سوئیس مردم به چهار زبان سخن میگویند. آموزش و پرورش مجانی و اجباری و متناسب با نیازهای منطقه است. مدارس خصوصی هم وجود دارند، ولی برنامههای آنها را شوراهای محلی تحت کنترل خود دارند. معلمان را شوراهای محلی استخدام میکنند و میزان حقوق آنها از طرف این شوراها تعین میشود. به معلمان علاوه بر حقوق امتیازات مالی دیگری از قبیل مسکن، خواربار و امکانات تهیه وساسیل ضروری زندگی داده میشود. معمولا این قبیل کمکها از طرف حکومت مرکزی انجام میگیرد.
سوئیس تنها کشور اروپائی است که از زمانهای بسیار قدیم دارای سیستم متمرکز آموزشی بوده و تا امروز این سیستم را حفظ کرده است. موقعیت اقتصادی سوئیس در طی تاریخ همواره به برقراری این نظام آموزشی کمک کرده است. از نظر دموکراسی تاریخی، سوئیس در بین کشورهای اروپایی کاملا ممتاز و شناخته است. سوئیس بخوبی درک کرده است که آموزش و پرورش میتواند در ساختن جامعه چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی نقش مهمی ایفا کند.
مدیریت در آموزش و پرورش
در کشورهای اسکاندیناوی که در آنها حکومت با پادشاهی آغاز شده است، مردم برای دخالت در امور مملکتی دارای اختیارات زیادی هستند. در انگلستان و سوئد این وضع کاملا به چشم میخورد. در این کشورها، کاپیتالیسم و سوسیالیسم در کنار هم دیده میشوند. مدیریت آموزشی در این کشورها تحت تأثیر دو نیروی کلیسا و مردم قرار دارد.
در نروژ هنوز هم اصطلاح «وزیر کلیسا و آموزش و پرورش» در نظام آموزشی آن رایج است و در امور آموزش و پرورش کلیسا و جامعه با هم همکاری نزدیک دارند. در این کشور، هر یک از مناطق شهرداری شورایی به عنوان شورای مدارس انتخاب میکند. در این شورا حتما یک نفر از روحانیون به عنوان نماینده کلیسا حضور دارد. شورا مأمور تهیه و تنظیم امور مدارس، اعم از برنامهها و انتخاب معلمان و غیره است. نروژ از لحاظ آموزشی به ۷ منطقه تقسیم شده و هر منطقه دارای یک «رئیس آموزش و پرورش» است. هرگاه اختلاف نظری بین شوراهای محلی ورؤسای آموزش و پرورش روی دهد، وزارت آموزش و پرورش با دخالت خود به رفع آن میپردازد. در نروژ متوسطه مذهبی هم وجود دارد که سابقه آنها به سال ۱۹۵۰ میلادی میرسد. این مدارس هم مثل سایر مدارس زیر نظر شوراهای محلی وادارات آموزش و پرورش اداره میشوند. به طور کلی، شوراهای محلی که مرکب از رئیس مدرسه و نماینده معلمان و از یک تا چهار نفر از مقامات محلی است، به کلیه امور آموزشی رسیدگی میکند. امتحانات پایان دوره متوسطه در همه مناطق به طور یکسان انجام میشود. سئوالات امتحانی را شورایی به نام شورای امتحانات تهیه و ابلاغ میکند. نمایندگان این شورا از طرف وزیر آموزش و پرورش برای مدت ۵ سال انتخاب میشوند. نظام آموزشی در کشورهای سوئد و دانمارک نیز چنین است. در سیستم آموزشی آنها انتخاب بهترینها برای تحصیلات عالی مطرح است.
مطلب دیگری که در مورد نظامهای کشورهای یاد شده باید گفته شود، این است که در مناطق آموزشی علاوه بر «شوراهای محلی » شورای دیگری به نام شورای والدین هم وجود دارد، که وظیفه اش نظارت بر حسن جریان آموزشی و بویژه، انتخاب و انتصاب معلمان است . این شورا بر انتخاب داوطلبان برای تحصیل در مراکز آموزشی تربیت معلم نظارت جدی و مستقیم دارد. در کشورهای اسکاندیناوی، به طور کلی نظام آموزشی غیر متمرکز است. نظام آموزشی هلند و بلژیک غیر متمرکز، و در عین حال، متمایل به متمرکز است. نظام آموزشی آلمان نیز چنین است. نظام آموزش و پرورش انگلستان و آمریکا کاملا غير متمرکز است.
در انگلستان در سال 1944، قانونی از مجلس گذشت و به موجب آن، وزارت آموزش و پرورش مؤظف شد که به مناطق گوناگون کشور کمکهای بیشتری در زمینه فراهم آوردن امکانات لازم برای اجرای تعلیمات اجباری از اعتبارات دولتی اختصاص دهد. در آمریکا نیز همزمان چنین تصمیمی گرفته شد. در آمریکا امتیازات شوراهای محلی بیشتر از میزانی است که در انگلستان وجود دارد. روی هم رفته، ۵۰ درصد هزینههای آموزش و پرورش به وسیله حکومت فدرال پرداخت میشود و ۵۰ درصد بقیه را مردم محل به آموزش و پرورش کمک میکنند.
مدیریت در آموزش و پرورش
دیدگاهتان را بنویسید